اندیشههای مذهبی، روایتها وداستان زندگی پیامبران، از جمله موضوعاتی هستند که در شعر و نثر فارسی بسیار مورد توجه واقع شدهاند. مولانا از جمله شاعرانی است که داستانهای پیامبران در آثارش نمودی خاص دارد و در این مقاله، جلوههای عصای موسی در اندیشههای او بررسی میگردد. از نظر مولانا معجزهها وابسته به اسباب ظاهری نیستند، بلکه عطای خداوند به بندگانش میباشند که در عطای آنها، قابلیت بندگان شرط نیست.
مولانا بسیاری از اندیشههای عرفانی و عاشقانۀ خود را با تشبیه به عصای موسی برای مخاطبین خود، فهمپذیرکرده است: عشق همانند عصای موسی که طنابهای ساحران را بلعید، تعلقات انسانی را میخورد، وصال مانند عصای موسی و فراق همچون مار ساحران است، اژدهای ساحران، نمادی است از نفس انسان، حالتهای سکون و بیقراری عاشقان به عصا و اژدها شدن آن تشبیه شده است، اشک سیلآسای معشوق در فراق یار، برای مولانا، یادآور آب چشمهای است که موسی با زدن عصا بر سنگ جاری کرد.
جهان، در اندیشۀ مولانا، حالت افسرده و جمود دارد، اما در حشر، به جنبش میآید و زنده می شود. او، برای باورپذیرکردن این اندیشۀ خود، به عصای موسی(ع) استناد میکند که نمونهای از جامدات است که زنده شده و تبدیل به مار گشت.
عشق و مسائل بین عاشق و معشوق، بیان صفتهای خداوند، جهان، قرآن، تسلیم بودن، تشابه در ظاهر و تفاوت در باطن و تغیر احوال انسان در هنگام سماع، از مهمترین موضوعاتی هستند که مولانا با کمک عصای موسی (ع)بیان کرده است.