موفقیت گوینده در رساندن رسالت خود به مخاطب در حالتی انجام میگیرد که میان معنای مقصود و معنای محمول، تطابقی به وجود آمده باشد. با در نظر گرفتن این موضوع، برای اکثر کلمهها میتوان دو حالت عام در نظر گرفت که تحت عنوانهای معنای مرکزی و معنای حاشیهای مطرح میشوند. بررسی کاربردی واژگانی که این ویژگی را دارند، این امکان را فراهم میآورد تا شناختی جامع از وضعیت آنها به دست آید. واژگان قرآن نیز به شیوهای زیبا این دو نوع معنای مرکزی و معنای حاشیهای را به یکدیگر پیوند داده و سبب شکل گیری مفاهیمی جدیدتر گشتهاند. در این راستا، پژوهش حاضر با تکیه بر روش توصیفی – تحلیلی در صدد است تا چگونگی تحول معنایی در واژگان سورۀ یوسف7 را بررسی کند و ارتباط میان معانی اصلی و معانی ضمنی واژگان را تبیین نماید. دستاورد کلی پژوهش نشان میدهد که معنای حاشیهای و ضمنی، موضوعی است که بیشتر واژگان قرآن را در بر میگیرد، و این حاکی از آن است که واژههایی که در قرآن به کار رفتهاند معمولاً از معنایی گسترده برخوردار هستند. این موضوع سبب میشود یک واژه در آیههای مختلف دارای یک مفهوم پایهای باشد و همزمان به نسبت قرینههای موجود در هر آیه بر یکی از مفاهیم گستردۀ خود تأکیدی بیشتر ارایه دهد.