تقابل اندیشه های واقع گرایی اسلامی و واقع گرایی سوسیالیستی
چکیده
«واقع گرایی اسلامی» ویا «اسلام گرایی ادبی» به مثابه مکتبی ادبی در نیمۀ دوم قرن بیستم در کشورهای عربی، بهویژه مصر، شکل گرفت و نویسندگان وشاعرانی برجسته هم به آن روی آوردند. نجیب کیلانی، نویسنده مصری را باید از پیشگامان مشهور این گرایش ادبی به شمار آورد. وی در رمان "عذراء جاکرتا" حوادث سیاسی- اجتماعی کشور اندونزی در نیمۀ دوم سال 1965م را به تصویر میکشد و از طریق حوادث رمان، بهویژه عملکرد و گفت وگوی شخصیتها، نمونهای درخور از ادبیات اسلامی معاصر ارایه میدهد. برخی از ارزیابان ادبی، این رویکرد را مشابه واقعگرایی سوسیالیستی یا خوشبینانه دانسته اند که در نیمۀ اول قرن بیستم در مقابل واقعگرایی انتقادی یا بدبینانۀ اروپای غربی، در شوروی شکل گرفته بود. علیرغم برخی شباهتهای ظاهری میان دو مکتب«واقعگرایی اسلامی» و «واقع گرایی سوسیالیستی» این دو مکتب در اندیشه و جهانبینی، تفاوتهایی اساسی با یکدیگر دارند. در مقالۀ حاضر سعی شده است با روش تحلیلی پژوهشی، نگرش دو مکتب یادشده به مضامینی همچون "خداوند"، "انسان"، "خوش بینی"، "تفسیر پدیدههای اجتماعی و طبیعی"، "تفسیر پدیدههای معنوی"، "شیوۀ برخورد با مخالفان" و " ارزش و جایگاه مردم" از لابهلای گفت و گوی شخصیتها و تبیین حوادث، استخراج و تحلیل و بررسی گردد تا تفاوت دیدگاههای این دو مکتب ادبی نمایان شود.